تباه کردندیکشنری فارسی به انگلیسیfritter, break, deflower, destroy, eat, rape, ruin, shipwreck, spoil, undo, wither, wreck
acquitsدیکشنری انگلیسی به فارسیتبرئه می شود، تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن
acquittingدیکشنری انگلیسی به فارسیتبرئه، تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن