تاردیکشنری فارسی به انگلیسیblur, cloudy, dim, fiber, fibre, filmy, fuzzy, indistinct, misty, obscure, strand, string, vague, yarn
threadsدیکشنری انگلیسی به فارسیموضوعات، نخ، رشته، رزوه، ریسمان، رگه، تار، شیار، خیط، قیطان، شیار داخل پیچ و مهره، نخ کردن، نخ کشیدن به، موجی کردن، دارای خطوط برجسته کردن، حدیده و قلاویز کردن،
threadدیکشنری انگلیسی به فارسیموضوع، نخ، رشته، رزوه، رگه، تار، شیار، خیط، قیطان، شیار داخل پیچ و مهره، نخ کردن، نخ کشیدن به، موجی کردن، حدیده و قلاویز کردن، رشته رشته شدن، مثل نخ باریک شدن،