تابدیکشنری فارسی به انگلیسیbuckle, coil, patience, ray, resistance, shimmy, sufferance, tolerance, toleration, turn, wring
twiddleدیکشنری انگلیسی به فارسیپیچ و تاب، بازی کردن، ور رفتن، بارامی دست زدن، وررفتن، تکان دادن، با ساعت مچی و غیره بازی کردن
play outدیکشنری انگلیسی به فارسیبازی کردن، تا اخر بازی کردن، تا اخر ایستادگی کردن، تا اخر ایفا کردن، بپایان رساندن