بی نتیجهدیکشنری فارسی به انگلیسیabortive, frivolous, fruitless, impotent, indecisive, ineffectual, nonproductive, null, pointless, unavailing, vain, void
abortدیکشنری انگلیسی به فارسیقطع شدن، سقط جنین، بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، بی نتیجه ماندن
abortsدیکشنری انگلیسی به فارسیسقط جنین، بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، بی نتیجه ماندن
abortingدیکشنری انگلیسی به فارسیسقط جنین، بچه انداختن، سقط کردن، نارس ماندن، ریشه نکردن، بی نتیجه ماندن