معنی بی میلی | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

disinclination, distaste, indisposition, languor, reluctance, unwillingness

stick

halfhearted, halfheartedly, perfunctory, reluctantly, unwilling, unwillingly

nibble

nibble

begrudge, grudge

بی میلی

بی خوابی، بی میلی، اکراه، بیزاری، مقاومت مغناطیسی

بی نظمی، بی علاقگی، بی میلی، بی اشتیاقی

بی تفاوتی، پشیمان نشدن از گناه، بی میلی نسبت بتوبه، توبه ناپذیری، سر سختی زیاد در گناهکاری

بی خوابی، اکراه، مقاومت مغناطیسی، بی میلی، بیزاری