foundationدیکشنری انگلیسی به فارسیپایه، بنیاد، اساس، شالوده، بنیان، پی، تاسیس، مبنا، پی ریزی، تشکیل، بنگاه، موسسهخیریه، پا
extemporizesدیکشنری انگلیسی به فارسیextemporizes، بالبداهه گفتن، فورا تهیه کردن، بیاندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizedدیکشنری انگلیسی به فارسیextemporized، بالبداهه گفتن، فورا تهیه کردن، بیاندیشه یا بی مطالعه درست کردن