uncommunicativeدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر قابل تحمل، خاموش، کم حرف، بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
blasphemesدیکشنری انگلیسی به فارسیآزار و شکنجه، کفرگویی کردن، عمل کفر امیزکردن، به مقدسات بی حرمتی کردن
blasphemedدیکشنری انگلیسی به فارسیخشونت آمیز، کفرگویی کردن، عمل کفر امیزکردن، به مقدسات بی حرمتی کردن