slicesدیکشنری انگلیسی به فارسیبرش ها، برش، خلال، تکه، قاچ، سهم، قسمت، قاش، لقمه، باریکه، مرهم کش، گوه، تیغه گوشت بری، تراشه، بریدن، قاچ کردن، قاش کردن، باریک بریدن
sliceدیکشنری انگلیسی به فارسیتکه، برش، خلال، قاچ، سهم، قسمت، قاش، لقمه، باریکه، مرهم کش، گوه، تیغه گوشت بری، تراشه، بریدن، قاچ کردن، قاش کردن، باریک بریدن
quarterدیکشنری انگلیسی به فارسیربع، محله، یک چهارم، چارک، بخش، برزن، مدت سه ماه، زنهار، چهارک، یک چارک، اقامت گاه، پناه بردن به، زنهار دادن، به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن