بیش از حددیکشنری فارسی به انگلیسیde trop, fancy, hyper-, exceeding, excessive, inordinate, lavish, many, over-, overly, overmuch, superabundant, superlative, too, undue, unduly
overcastsدیکشنری انگلیسی به فارسیبیش از حد، تیره کردن، سایه افکندن ابر، ابر دار کردن، پوشاندن، سایه انداختن
overcastدیکشنری انگلیسی به فارسیبیش از حد، تیره کردن، سایه افکندن ابر، ابر دار کردن، پوشاندن، سایه انداختن، پوشیده از ابر، ابری، پوشیده، تیره