pallدیکشنری انگلیسی به فارسیپال، پرده، تابوت محتوی مرده، حائل، پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، بیزار شدن، بیذوق شدن، با پرده یا روپوش پوشاندن
pallsدیکشنری انگلیسی به فارسیپالس، پرده، تابوت محتوی مرده، حائل، پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، بیزار شدن، بیذوق شدن، با پرده یا روپوش پوشاندن
irksدیکشنری انگلیسی به فارسیارکستر، فرسوده شدن، بی میل بودن، بیزار بودن، عذاب دادن، بد دانستن، رنجاندن، ازردن
irkedدیکشنری انگلیسی به فارسیخراب شده، فرسوده شدن، بی میل بودن، بیزار بودن، عذاب دادن، بد دانستن، رنجاندن، ازردن
irkدیکشنری انگلیسی به فارسیوحشت، فرسوده شدن، بی میل بودن، بیزار بودن، عذاب دادن، بد دانستن، رنجاندن، ازردن