countryدیکشنری انگلیسی به فارسیکشور، مملکت، سرزمین، دیار، ییلاق، مرز و بوم، دهات، خاک، بیرون شهر، سامان، روستایی
countriesدیکشنری انگلیسی به فارسیکشورها، کشور، مملکت، سرزمین، دیار، ییلاق، مرز و بوم، دهات، خاک، بیرون شهر، سامان
bumsدیکشنری انگلیسی به فارسیبوم، ادم بیکار و تنبل، ادم بیکاره و مهمل، ادم تنبل، ادم مفت خور یا ولگرد، ولگردی یا مفتخوری کردن، بحد افراط مشروب نوشیدن