inhabitedدیکشنری انگلیسی به فارسیساکنان، ساکن شدن، سکنی گرفتن در، منزل کردن، مسکن گزیدن، بودباش گزیدن در، اباد کردن
inhabitدیکشنری انگلیسی به فارسیساکن، ساکن شدن، سکنی گرفتن در، منزل کردن، مسکن گزیدن، بودباش گزیدن در، اباد کردن
inhabitsدیکشنری انگلیسی به فارسیساکن است، ساکن شدن، سکنی گرفتن در، منزل کردن، مسکن گزیدن، بودباش گزیدن در، اباد کردن
martingaleدیکشنری انگلیسی به فارسیمارتینال، تسمه زیر گردن اسب، شرط بندی، طناب یا زنجیر زیرین دگل یا بادبان
martingalesدیکشنری انگلیسی به فارسیmartingales، تسمه زیر گردن اسب، شرط بندی، طناب یا زنجیر زیرین دگل یا بادبان