بهدیکشنری فارسی به انگلیسیa-, against, at, by, into, for, in , on, onto, over, through, to, toward, upon, with
roomsدیکشنری انگلیسی به فارسیاتاق ها، اتاق، خانه، جا، فضا، محل، مسکن گزیدن، منزل دادن به، وسیعتر کردن
damageدیکشنری انگلیسی به فارسیخسارت، خرابی، زیان، ضرر، اسیب، خدشه، خلل، خسران، گزنده، خسارت زدن، خسارت رساندن، زیان زدن، ضایع کردن، خسارت وارد کردن، معیوب کردن، عیب دار کردن، لطمه زدن به، خس
pickedدیکشنری انگلیسی به فارسیبرداشت، برگزیده، انتخاب شده، نوک تیز، لخت، نوک دار، پاک کرده، پوست کنده، کلنگ خورده، عمدی، خار دار