gesticulateدیکشنری انگلیسی به فارسیگوشتی کردن، با ژست فهماندن، با سر و دست اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن
gesticulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیگوشتی کردن، با ژست فهماندن، با سر و دست اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن
gesticulatedدیکشنری انگلیسی به فارسیگوشتی شده، با ژست فهماندن، با سر و دست اشاره کردن، ضمن صحبت اشارات سر و دست بکار بردن
patternدیکشنری انگلیسی به فارسیالگو، طرح، مدل، نقش، سرمشق، انگاره، ملاک، صفات و خصوصیات فردی، نظیر بودن، مسطوره، همتا بودن، تقلید کردن، نقشه یا طرح ساختن، بعنوان الگو بکار بردن، بعنوان نمونه