splurgeدیکشنری انگلیسی به فارسیپاره شدن، ریخت و پاش، شادمانی، خود ستایی، خود فروشی، تفریح و ولخرجی کردن، به رخ دیگران کشیدن
splurgesدیکشنری انگلیسی به فارسیپاره شدن، ریخت و پاش، شادمانی، خود ستایی، خود فروشی، تفریح و ولخرجی کردن، به رخ دیگران کشیدن
endsدیکشنری انگلیسی به فارسیبه پایان می رسد، پایان، ختم، انتها، خاتمه، آخر، منظور، سر، اتمام، سرانجام، عاقبت، فرجام، غایت، مقصود، نوک، راس، حد، پا، عمد، مراد، ختام، طره، انقضاء، خاتمه دادن
flaggedدیکشنری انگلیسی به فارسیپرچم گذاری شده، پرچم دار کردن، پرچم زدن به، با پرچم علامت دادن، از پا افتادن، پژمرده کردن، سست شدن، خرد شدن، سنگ فرش کردن