splurgeدیکشنری انگلیسی به فارسیپاره شدن، ریخت و پاش، شادمانی، خود ستایی، خود فروشی، تفریح و ولخرجی کردن، به رخ دیگران کشیدن
splurgesدیکشنری انگلیسی به فارسیپاره شدن، ریخت و پاش، شادمانی، خود ستایی، خود فروشی، تفریح و ولخرجی کردن، به رخ دیگران کشیدن
flaggedدیکشنری انگلیسی به فارسیپرچم گذاری شده، پرچم دار کردن، پرچم زدن به، با پرچم علامت دادن، از پا افتادن، پژمرده کردن، سست شدن، خرد شدن، سنگ فرش کردن
flagدیکشنری انگلیسی به فارسیپرچم، بیرق، سنگ فرش، علم، زنبق، برگ شمشیری، جاده سنگ فرش، دم انبوه و پشمالوی سگ، پرچم دار کردن، پرچم زدن به، با پرچم علامت دادن، از پا افتادن، پژمرده کردن، سست
flagsدیکشنری انگلیسی به فارسیپرچم ها، پرچم، بیرق، سنگ فرش، علم، زنبق، برگ شمشیری، جاده سنگ فرش، دم انبوه و پشمالوی سگ، پرچم دار کردن، پرچم زدن به، با پرچم علامت دادن، از پا افتادن، پژمرده ک