respiredدیکشنری انگلیسی به فارسیتنفس، دمیدن، دم زدن، نفس کشیدن، تنفس کردن، امید تازه پیدا کردن، بو کردن، بهوش امدن
recoveringدیکشنری انگلیسی به فارسیبازیابی، بهبود یافتن، شفاء یافتن، ترمیم شدن، دوباره بدست اوردن، باز یافتن، بهبودی یافتن، بهوش امدن، دریافت کردن
respiringدیکشنری انگلیسی به فارسیتنفس، دمیدن، دم زدن، نفس کشیدن، تنفس کردن، امید تازه پیدا کردن، بو کردن، بهوش امدن
revivedدیکشنری انگلیسی به فارسیاحیانا، زنده شدن، احیا کردن، احیا شدن، بهوش اوردن، دوباره دایر شدن، دوباره رواج پیدا کردن، نیروی تازه دادن، باز جان بخشیدن، بهوش امدن