به هم زدندیکشنری فارسی به انگلیسیcancel, confuse, discomfit, disrupt, disturbance, mess, muddle, overturn, perturb, revoke, scrap, shipwreck, trouble, upset, violate
disarrangesدیکشنری انگلیسی به فارسینابود می شود، مغشوش کردن، به هم زدن، بی ترتیب کردن، مختل کردن، بر هم زدن
stirدیکشنری انگلیسی به فارسیهم بزنید، جنبش، حرکت، فعالیت، بهم زدن، تکان دادن، جم خوردن، به جنبش دراوردن، حرکت دادن، بجوش آوردن، تحریک کردن یا شدن