volleysدیکشنری انگلیسی به فارسیغواصی، شلیک، رگبار، تیرباران، شلیک بطور دستهجمعی، شلیک کردن، بصورت شلیک در کردن
whoppedدیکشنری انگلیسی به فارسیعجیب و غریب، بتندی افتادن یا زدن، بطور قاطع شکست دادن، شلپ شلپ کردن، پیش افتادن از
dabbledدیکشنری انگلیسی به فارسیdabbled، رنگ پاشیدن، نم زدن، تر کردن، سرسری کارکردن، در اب شلپ شلپ کردن، بطور تفریحی کاری را کردن