headsدیکشنری انگلیسی به فارسیسر، رئيس، راس، رهبر، کله، نوک، موی سر، دماغه، سرصفحه، عنوان، متصدی، سار، انتها، سالار، ابتداء، سرگذاشتن به، دارای سر کردن، ریاست داشتن بر، رهبری کردن، در بالا و
endsدیکشنری انگلیسی به فارسیبه پایان می رسد، پایان، ختم، انتها، خاتمه، آخر، منظور، سر، اتمام، سرانجام، عاقبت، فرجام، غایت، مقصود، نوک، راس، حد، پا، عمد، مراد، ختام، طره، انقضاء، خاتمه دادن
headدیکشنری انگلیسی به فارسیسر، رئيس، راس، رهبر، کله، نوک، موی سر، دماغه، سرصفحه، عنوان، متصدی، سار، انتها، سالار، ابتداء، سرگذاشتن به، دارای سر کردن، ریاست داشتن بر، رهبری کردن، در بالا و