finدیکشنری انگلیسی به فارسیفین، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، دست، پره طیاره، پر، با باله مجهز کردن
snapدیکشنری انگلیسی به فارسیضربه محکم و ناگهانی، چفت، بشکن، قفل کیف و غیره، قالب زنی، گاز ناگهانی سگ، قزن قفلی، گیره فنری، یک گاز، عکس فوری گرفتن، شتاب زدگی، چسبیدن به، گاز گرفتن، گسیختن،
stupefyingدیکشنری انگلیسی به فارسیstupefying، بهت زده کردن، گیج کردن، تخدیر کردن، کودن کردن، خرفت کردن، متحیرکردن یا شدن، بی هوش کردن
stupefiedدیکشنری انگلیسی به فارسیstupefied، بهت زده کردن، گیج کردن، تخدیر کردن، کودن کردن، خرفت کردن، متحیرکردن یا شدن، بی هوش کردن