معنی بند امدن قاعدگی

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی مشابه

بند آمدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

cease, clog, plug

بند آمدن رگ (پزشکی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

strangulate

بند آمدن لوله

دیکشنری فارسی به انگلیسی

foul

بند آمدن مجرا (پزشکی)

دیکشنری فارسی به انگلیسی

strangulate

بد آمدن

دیکشنری فارسی به انگلیسی

hate, mind, objection, resent

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

fgn

دیکشنری انگلیسی به فارسی

fgn

fan blade

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پره ی پنکه

fin

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فین، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، دست، پره طیاره، پر، با باله مجهز کردن

fan-shaped

دیکشنری انگلیسی به فارسی

فن شکل

fan belt

دیکشنری انگلیسی به فارسی

کمربند فن

جست‌وجوی متن

beseemed

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بند بند، بنظر امدن، مناسب بنظر امدن، شایسته بودن

ensuing

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پس از آن، از پس امدن، از دنبال امدن، بعد آمدن، منتج شدن

ensue

دیکشنری انگلیسی به فارسی

بوجود می آید، از پس امدن، از دنبال امدن، بعد آمدن، منتج شدن

ensued

دیکشنری انگلیسی به فارسی

دنباله دار شد، از پس امدن، از دنبال امدن، بعد آمدن، منتج شدن

distasting

دیکشنری انگلیسی به فارسی

محو شدن، لکه دار کردن، بد آمدن