finدیکشنری انگلیسی به فارسیفین، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، دست، پره طیاره، پر، با باله مجهز کردن
disarticulatingدیکشنری انگلیسی به فارسیاز بین بردن، از هم جدا کردن، از هم جدا شدن، بند از بند جدا کردن
rackدیکشنری انگلیسی به فارسیدندانه دار کردن، قفسه، چنگک جا لباسی، طاقچه، بار بند، جا کلاهی، شکنجه، چرخ دندهدار، عذاب، سخت بازپرسی کردن از، روی چنگک گذاردن، بشدت کشیدن
racksدیکشنری انگلیسی به فارسیقفسه ها، قفسه، چنگک جا لباسی، طاقچه، بار بند، جا کلاهی، شکنجه، چرخ دندهدار، عذاب، دندانه دار کردن، سخت بازپرسی کردن از، روی چنگک گذاردن، بشدت کشیدن