embanksدیکشنری انگلیسی به فارسیکف دست ها، خاک ریزی کردن، بلندی یا پشته ساختن، با خاک یا سنگ محصور کردن
eminencesدیکشنری انگلیسی به فارسیبرجسته ها، علو، برجستگی، مقام، عالیجناب، تعالی، جاه، بزرگی، بلندی، علی، پشته، بر امدگی
platformsدیکشنری انگلیسی به فارسیسیستم عامل ها، مرام، برنامه کار نامزدهای انتخاباتی، بنیاد یا اساس چیزی، سطح مذاکره، کف کلفت، بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی، سطح فکر