225 مدخل
stingily
سرما، شبنم، شبنم منجمد، سرما ریزه، گچک، سرمازدن، سرمازده کردن
غبار خورشید
سرما خوردگی
برف یخبندان
یخ زده
سرما خوردن، یخ زدگی و باد کردگی زمین
کوله پشتی، چمدان، بار و بنهء مسافر، بارسفر
خسته شدم، خسته، مانده، سیر، بیزار، زده شده، باخستگی
بار مسافر، توشه، بنه، جامه دان، بنه سفر، بار و بنهء مسافر، بارسفر
بار سفر، چمدان، بار و بنهء مسافر، بارسفر