rotateدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخش، چرخاندن، چرخیدن، چرخ زدن، دوران کردن، بر محور خود گردیدن، سیر کردن، محوری
rotatesدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخش می کند، چرخاندن، چرخیدن، چرخ زدن، دوران کردن، بر محور خود گردیدن، سیر کردن
rotatedدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخش، چرخاندن، چرخیدن، چرخ زدن، دوران کردن، بر محور خود گردیدن، سیر کردن
brush upدیکشنری انگلیسی به فارسیبرس کردن، معلومات خود را تجدیدکردن، تجدید خاطره کردن، با قلم مو رنگ کردن