formatingدیکشنری انگلیسی به فارسیفرمت کردن، بصورت صف یا ستونی پرواز کردن، بستون یا دسته هواپیما ملحق شدن
formatedدیکشنری انگلیسی به فارسیقالب بندی شده، بصورت صف یا ستونی پرواز کردن، بستون یا دسته هواپیما ملحق شدن
puttyدیکشنری انگلیسی به فارسیبتونه، زاموسقه، سرنج، ادم ساده و زود باور، بتونه کردن، زاموسقه زدن، بتونه کاری کردن