561 مدخل
hospitalization
abed, bedridden, shut-in
confine
hospitalize, admit
بستری شدن
بستری شدن، بستری کردن، در بیمارستان
بستری شدن، بستری، در بیمارستان بستری، دوره بستری شدن
بستری شدن، ساکن بیمارستان