303 مدخل
abed, bedridden, shut-in
hospitalization
confine
hospitalize, admit
bedridden, shut-in
بستری
بستری شدن، بستری کردن، در بیمارستان
بستری شدن، بستری، در بیمارستان بستری، دوره بستری شدن
بستری شده، بستری کردن، در بیمارستان