counterدیکشنری انگلیسی به فارسیپیشخوان، شمارنده، باجه، بساط، ضربت متقابل، ژتن، ژتون، تلافی کردن، جواب دادن، بالعکس، در جهت مخالف، در روبرو
standsدیکشنری انگلیسی به فارسیمی ایستد، پایه، موضع، ایستگاه، مقام، توقف، دکه، وضع، سه پایه، ایست، توقفگاه، بساط، شهرت، میز کوچک، دکه دکان، جایگاه گواه در دادگاه، سکوب تماشاچیان مسابقات، ایست
hyphenateدیکشنری انگلیسی به فارسیافسون، باخط پیوند چسبانیدن، با خط پیوند نوشتن، بوسیله خط دارای فاصله کردن