بردیکشنری فارسی به انگلیسیagainst, atop, at, breast, fruit, ob-, off, on, onto, shuffle, side, sur- , to, upon
enjoyedدیکشنری انگلیسی به فارسیلذت بردم، لذت بردن، برخوردار شدن، بهره مند شدن از، برخوردار شدن از، دارا بودن