براقدیکشنری فارسی به انگلیسیalight, glittery, glossy, lustrous, nacreous, polished, satiny, sheeny, shiny, silken, silky
glossesدیکشنری انگلیسی به فارسیبراق، تاویل، تفسیر، شرح، حاشیه، نرمی، صافی، براقی، جلا، جلوه ظاهر، تفصیل، توضیح، سفرنگ، تصریح، صیقل دادن، تاویل کردن، برق انداختن، حاشیه نوشتن بر، تفسیر کردن، خ
glintsدیکشنری انگلیسی به فارسیبراق می شود، تلالو، تابش، برق، ظهور انی، درخشیدن، تابانیدن، تابیدن، درخشانیدن