spinsدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخش، چرخاندن، چرخیدن، چرخ زدن، فر زدن، ریسیدن، رشتن، تنیدن، به درازا کشاندن، خیط و پیت کردن
cutدیکشنری انگلیسی به فارسیبرش، قطع، بریدگی، شکاف، مقطع، تخفیف، چاک، معبر، کانال، جوی، بریدن، زدن، برش دادن، قطع کردن، کم کردن، پاره کردن، چیدن، دونیم کردن، گسیختن، گسستن، تقلیل دادن، ترا
cutsدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش، برش، قطع، بریدگی، شکاف، مقطع، تخفیف، چاک، معبر، کانال، جوی، بریدن، زدن، برش دادن، قطع کردن، کم کردن، پاره کردن، چیدن، دونیم کردن، گسیختن، گسستن، تقلیل داد