batedدیکشنری انگلیسی به فارسیممنوع، دلیل و برهان اوردن، کم کردن، نگهداشتن، تخفیف دادن، پایین اوردن، بال زدن بطرف پایین، خیساندن، خرد ساختن
reasonدیکشنری انگلیسی به فارسیدلیل، عقل، علت، خرد، سبب، موجب، شعور، مناسبت، عذر، ملاک، عنوان، مورد، عاقلی، خوشفکری، مایه، استدلال کردن، محاجه کردن، دلیل استدلال کردن، دلیل و برهان اوردن
reasonsدیکشنری انگلیسی به فارسیدلایل، دلیل، عقل، علت، خرد، سبب، موجب، شعور، مناسبت، عذر، ملاک، عنوان، مورد، عاقلی، خوشفکری، مایه، استدلال کردن، محاجه کردن، دلیل استدلال کردن، دلیل و برهان اور