بردیکشنری فارسی به انگلیسیagainst, atop, at, breast, fruit, ob-, off, on, onto, shuffle, side, sur- , to, upon
brushesدیکشنری انگلیسی به فارسیبرس، قلم مو، لیف، ماهوت پاک کن، پاک کن، ملامت، خس، علف هرزه، بروس لوله، کفش پاک کن و مانند ان، مسواک زدن، لیف زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، قلم مو زدن، تند