4000 مدخل
flash, glance, gleam, glint, glisten, glitter, shine, sparkle
lighten
twinkle
plug
switch
shuffle, riffle, cut
برای عشق یا پول
دور افتاده، پراکنده، پرت و دور افتاده
fr
کلاه خز
برای یک لحظه
چشمک زدن، برق زدن، تاباندن، ناگهان شعله ور شدن، زود گذشتن، خطور کردن
چشمک زدن، برق زدن یا تکان تکان خوردن
چشمک زدن، چشمک، تلاءلو، بارقه، برق زدن یا تکان تکان خوردن
چشمک زدن، چشمک، با چشم اشاره کردن، برق زدن، باز و بسته شدن