برطرف کردندیکشنری فارسی به انگلیسیcorrect, dissolve, obviate, rectify, redress, resolve, satisfy, settle, stay
resolveدیکشنری انگلیسی به فارسیبرطرف کردن، تصمیم، عمد، رفع کردن، تصمیم گرفتن، عزیمت کردن، مقرر داشتن، رای دادن