برگزیدندیکشنری فارسی به انگلیسیappoint, choose, constitute, cull, excerpt, make, mark , opt, pick, select, single, take, tap
practicesدیکشنری انگلیسی به فارسیشیوه ها، تمرین، عمل، ممارست، عادت، عرف، ورزش، تکرار، مشق، برزش، عمل کردن، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن
practiceدیکشنری انگلیسی به فارسیتمرین، عمل، ممارست، عادت، عرف، ورزش، تکرار، مشق، برزش، عمل کردن، تمرین کردن، ممارست کردن، برزیدن