crammedدیکشنری انگلیسی به فارسیپر شده، چپانیدن، چپاندن، باشتاب یاد گرفتن، خودرا برای امتحان اماده کردن
crammingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکان دادن، چپانیدن، چپاندن، باشتاب یاد گرفتن، خودرا برای امتحان اماده کردن