برآورددیکشنری فارسی به انگلیسیappraisal, assessment, calculation, estimate, estimation, judgment, measure, projection, reckoning
fulfilledدیکشنری انگلیسی به فارسیبرآورده شد، انجام دادن، براوردن، عملی کردن، تکمیل کردن، تمام کردن، واقعیت دادن
fulfilsدیکشنری انگلیسی به فارسیبرآورده می شود، انجام دادن، براوردن، عملی کردن، تکمیل کردن، تمام کردن، واقعیت دادن