tackleدیکشنری انگلیسی به فارسیبرخورد با، اسباب، لوازم کار، طناب وقرقره، از عهده برامدن، گلاویز شدن با، نگاه داشتن، بعهده گرفتن، افسار کردن، دارای اسباب و لوازم کردن
tacklesدیکشنری انگلیسی به فارسیمقابله می کند، اسباب، لوازم کار، طناب وقرقره، از عهده برامدن، گلاویز شدن با، نگاه داشتن، بعهده گرفتن، افسار کردن، دارای اسباب و لوازم کردن
tacklingدیکشنری انگلیسی به فارسیمقابله با، از عهده برامدن، گلاویز شدن با، نگاه داشتن، بعهده گرفتن، افسار کردن، دارای اسباب و لوازم کردن
tackledدیکشنری انگلیسی به فارسیرسیدگی کرد، از عهده برامدن، گلاویز شدن با، نگاه داشتن، بعهده گرفتن، افسار کردن، دارای اسباب و لوازم کردن