بازبینیدیکشنری فارسی به انگلیسیcheck, control, examination, inspection, overhaul, review, revision, surveillance
abusingدیکشنری انگلیسی به فارسیسوء استفاده، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، بدگویی کردن، پرخاش کردن، خوار کر
abusesدیکشنری انگلیسی به فارسیسوء استفاده، توهین، سوء استعمال، فحش، خفت، پرخاش، تهمت، بد زبانی، بد دهانی، خواری، سب، فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کرد
foul-mouthedدیکشنری انگلیسی به فارسیفریب خورده، بدزبان، بیعار، بی عفت، فحاش، بد دهن، هرزه دهن، هرزهگو