subdividedدیکشنری انگلیسی به فارسیتقسیم شده است، طبقه بندی کردن، بخشیزه کردن، بقسمت های جزء تقسیم کردن، باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivideدیکشنری انگلیسی به فارسیتقسیم کردن، طبقه بندی کردن، بخشیزه کردن، بقسمت های جزء تقسیم کردن، باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividesدیکشنری انگلیسی به فارسیتقسیم می کند، طبقه بندی کردن، بخشیزه کردن، بقسمت های جزء تقسیم کردن، باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
impenitenceدیکشنری انگلیسی به فارسیبی تفاوتی، پشیمان نشدن از گناه، بی میلی نسبت بتوبه، توبه ناپذیری، سر سختی زیاد در گناهکاری
subdividingدیکشنری انگلیسی به فارسیتقسیم کردن، طبقه بندی کردن، بخشیزه کردن، بقسمت های جزء تقسیم کردن، باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن