incrustدیکشنری انگلیسی به فارسیمحبت، دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن
incrustedدیکشنری انگلیسی به فارسیدستبند، دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن
incrustingدیکشنری انگلیسی به فارسیمحکوم کردن، دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن
incrustsدیکشنری انگلیسی به فارسیسرفه، دارای پوشش سخت کردن، قشر تشکیل دادن، بر روی، با قشر و پوست پوشاندن
pallدیکشنری انگلیسی به فارسیپال، پرده، تابوت محتوی مرده، حائل، پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر، بیزار شدن، بیذوق شدن، با پرده یا روپوش پوشاندن