dashدیکشنری انگلیسی به فارسیخط تیره، فاصله میان دو حرف، این علامت، پراکنده کردن، رابطه، حرارت، بسرعت رفتن، بسرعت انجام دادن، بشدت زدن، خود نمایی کردن
dashesدیکشنری انگلیسی به فارسیخط تیره، فاصله میان دو حرف، این علامت، پراکنده کردن، رابطه، حرارت، بسرعت رفتن، بسرعت انجام دادن، بشدت زدن، خود نمایی کردن
poppedدیکشنری انگلیسی به فارسیظاهر شد، ترکیدن، زدن، پراندن، بی مقدمه اوردن، بی مقدمه فشار اوردن، ترکاندن، با صدا ترکیدن، برهن گذاردن، بسرعت عملی انجام دادن
popsدیکشنری انگلیسی به فارسیبالا میآید، انفجار، مشروبات گاز دار، ترکیدن، زدن، پراندن، بی مقدمه اوردن، بی مقدمه فشار اوردن، ترکاندن، با صدا ترکیدن، برهن گذاردن، بسرعت عملی انجام دادن