interdependدیکشنری انگلیسی به فارسیوابسته به یکدیگر، بیکدیگر متکی بودن، بسته بهم بودن، بهم موکول بودن، مربوط بهم بودن، وابسته به هم بودن
equalدیکشنری انگلیسی به فارسیبرابر، همرتبه، مساوی بودن، برابر شدن با، هم تراز کردن، مساوی، یکسان، متساوی، همگن، متوازن، متعادل، همانند، مقابل، هم اندازه، هم پایه، موازی، معدل، متکی برحقوق م