platsدیکشنری انگلیسی به فارسیپلات، نقشه کشی، زمینهسازی، نقشه، قطعه زمین کوچک، قطعه، جلگه، بافتن گیسو، نقشه کشیدن
plaitsدیکشنری انگلیسی به فارسیموکت، موی بافته، تاه، چین، بافتن گیسو، چین دار کردن، پیچیدن گیسو، تاه زدن
platدیکشنری انگلیسی به فارسیپلات، نقشه کشی، زمینهسازی، نقشه، قطعه زمین کوچک، قطعه، بافتن گیسو، نقشه کشیدن، میان بر