aboutدیکشنری انگلیسی به فارسیدر باره، تقریبا، پیرامون، نزدیک، گرداگرد، بهر سو، بالاتر، در، در حدود، راجع به، در باب، در شرف، با، قریب، در اطراف، نزد، در صدد، دور تا دور
bail outدیکشنری انگلیسی به فارسیاز دست رفته، به قید کفیل آزاد کردن و شدن، با پاراشوت از هواپیما پریدن