2765 مدخل
acting, enactment, game, play, sport
basic
performance
lead
ballgame
بازی شطرنج
بازی ها، دلخوش، شاد، زنده روح
بازی کردن، اطمینان دادن به، تاکید کردن
بازی کردن
بازی در حال اجرا