1288 مدخل
acting, enactment, game, play, sport
some
basic
performance
lead
ballgame
play on words
بازی شطرنج
بازی ها، دلخوش، شاد، زنده روح
بازی کردن، اطمینان دادن به، تاکید کردن
بازی کردن
بازی در حال اجرا